ما، مدیر، محیط

امید بهمن‌پور – ونکوور

حضرت سایمون سینک (Simon Sinek) در یکی از سخنرانی‌هایش در تِدتاک با موضوع «چرا مدیران خوب به ما احساس امنیت می‌دهند» داستانی را تعریف می‌کند که: «فرمانده در زیر آتش گلوله‌ها به‌سمت خط مقدم می‌دوید تا مجروحان و کشته‌ها را به پشت جبهه منتقل کند. فرمانده یکی از مجروحان را به هلیکوپتر امداد رساند و یکی از امدادگران که به کلاه‌خودش دوربین فیلمبرداری وصل بود، لحظه‌ها را ثبت می‌‌کرد. وقتی که فرمانده یکی از مجروحان را در داخل هلیکوپتر می‌گذاشت، خم شد و سرباز مجروح را بوسید.»

حضرت وقتی این فیلم را دید، از خود سؤال کردند که این افراد از کجا آمده‌اند؟ این حس عمیق عاطفی بین سرباز و فرمانده چیست؟ چرا ایشان چنین مدیری سر کارشان ندارند؟ در ارتش به افرادی که خود را فدای دیگران می‌کنند، مدال افتخار می‌دهند، ولی در محیط کار پاداش به کسانی داده می‌شود که بتوانند بیشترین سود را نصیب خود و خودی‌ها کنند و دیگران را فدا کنند؛ جنگ نامحسوس بین حداکثر عامه و حداقل سرمایه‌گذار. علت این رویداد به‌خاطر وجود انسان‌های شریف در ارتش و انسان‌های ناشریف در محیط کار و تجارت نیست! بلکه می‌تواند به‌خاطر شرایط و فضایی باشد که فرمانده آن را به‌وجود آورده است. در این محیط اگر از هر کسی بپرسیم که چرا حاضر به فداکاری هستی، جواب خواهد داد برای اینکه اگر دیگری هم جای من بود، همین کار را برایم می‌کرد. در این محیط، دیگر کسی وقت و انرژی خود را صرف محافظت از ماتحت خود در برابر همکار و مدیرش نمی‌کند.

این حس اطمینان و همکاری عمیق بین افراد، آموزش‌دادنی و دستوردادنی نیست، بلکه باید تک‌تک افراد آن را حس و تجربه کنند. وقتی مدیر برای مجموعه‌اش فداکاری کند، این حس را به تک‌تک افراد مجموعه می‌دهد که آن‌ها تحت حمایت مدیرشان هستند و در این محیط، اعضا هم به مدیر اعتماد می‌کنند و برای یکدیگر فداکاری می‌کنند.

البته به‌نظرم ساخت چنین محیط مطلوبی همیشه عملی نیست. اگر همان فرمانده در بازی پوکر یا مافیا باشد و بخواهد همان استراتژی را پیاده کند، بازندهٔ دور اول بازی خواهد بود. قاعده و استراتژی بازی پوکر و مافیا بر فریب حریف است. در این فضا، تصور اعتماد و فداکاری، شکست را تضمین می‌کند. در این محیط هر فرد در مقابل بقیه بازی‌ می‌کند. این فضا تمرینی برای برنده‌شدن در محیطی است که نفع فردی مستلزم باخت دیگران است. شرایطی که گویا با واقعیت زندگی امروزه همخوانی بیشتری دارد. فرمانده در بازی مافیا یا پوکر متوجه می‌شود که سربازی برای نجات ندارد و در این میدان مبارزه تک و تنهاست. همهٔ حریفانش دشمنانش هستند و فداکاری برای دشمن به‌منزلهٔ خودکشی و باختش است. این فرمانده استراتژی خود را عوض می‌کند و برای نجات تنها سرباز که خودش است، دست‌به‌کار می‌شود و او هم در نهایت دست به فریب رقبا می‌زند.

اگر بازی برای ما منصفانه نیست و نمی‌شود قواعد بازی را تغییر داد، می‌توان محیط بازی را ترک کرد و بازی دیگری را شروع کرد که حداقل یک یار داشته باشیم. شما را نمی‌دانم ولی اگر یارم آس پیکم را هم بِبُرد و بازی بُرده را ببازیم، آن باخت را به تنهابُردن ترجيح می‌دهم! 

فدا!

ارسال دیدگاه